- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
ای به تو از خالق داور سلام از لب جانبخـش پیـمـبر سلام ای پـدر عـالـم هـسـتـی هـمـه نجـل عـلی یوسف دو فـاطمه شمس و قمر را به نسب اختری نـسل امـام از پـدر و مـادری اخـتــر تـابـنـدۀ دانـش تــویـی بـلکه شـکـافـنـده دانـش توئی عــالــم عــلــم احــد قـــادری بـاقــری و بـاقــری بــاقــری دانش کل نکـتهای از مکـتبت عـلـم لـدنّـی سخـنـی بـر لـبت مدح تو از قول خدا از نی است خُـلق تو آینه خُـلق نـبی است مام تو ریـحـانـۀ نـجـل بـتـول جابرت آورده سلام از رسول اخــتــر تــابــنـده مــاه رجـب مـهـر فــروزنـده مــاه رجـب شهر رجب را تو بهین کوکبی مـاه فـروزان نخـستـین شـبی جابرجعفی که ز دانش یمی است بر لبش از چشمۀ علمت نمی است عـلم، نـهـالـی ز گـلـسـتـان تو پـیـر خـرد طـفـل دبـستـان تو هر نفست باغ گـلی از کـمال هر سخنت پاسخ صدها سؤال گاه، کشاورزی و بیلت بدوش گاه، ملک را سخنت دُرّ گوش مام تو را گـفـت عـدو نـاسـزا از چه تو گفتیش ز رأفت دعا با همه فضل و شرف و علم تو دشمن تو شد خجل از حلم تو عـالـم نـصرانـیِ با آن کـمـال دید تو را و ز سخن گشت لال تو لب خود بسته، نشسته خموش او شده سر تا بقدم چشم و گوش هست هنوز از سخنت مشگ بیز قصّه زیبای عُـزَیز و عـزیـز روز اسیـریـت به بـزم یـزیـد آنکه بر او بـاد عـذاب شـدیـد بود چـو اولاد پـیـمـبـر اسیـر بیکس و بییـاور بیدستگـیر خواست یزید از همه یاران جواب تا چه کـنـد با حـرم بـوتـراب یکسره گفتند: که با تـیغ تـیـز خون شریف همگان را بریز سن تو میبود دو سال و دو ماه بانگ زدی سخت بر آن رو سیاه کای ز خـداوند و پیـمـبر جدا موسی و هارون، دو سفیر خدا جانب فرعون چو بـشـتـافـتند بر سر تخت سـمـتـش یافـتـند هر دو گشودند به تـوحـید لب روز بر آن تیره درون گشت شب گفت به حضّار که بر این دو تن رأی شما چیست در این انجمن؟ یکسره گـفـتـند بدو حـاضران دعـوت کن از هـمۀ ساحـران لشگر فرعون چـنین رأی داد قـوم بر کـشتن ما لـب گـشـاد لشگر او با همه کفر و ضلال طیـنـتـشان بود همه از حـلال قوم تو چون خشم رسول خداست در طلب ریختن خـون ماست رأی به خـونـریزی ما دادهاند شبـهـه ندارد که، زنـازادهانـد کودک و اینگونه کلام آتـشین ای کـلماتت همه جا دلـنـشـین ای به فـدایت پــدر و مــادرم مدح تو در دُرج دهان گوهرم «میثمم» و عـبـد مـطـیـع تـوأم عـاشـق دیــدار بـقــیــع تــوأم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام محمد باقر علیه السلام
عشق آمد و مقـابـل من دفـتری گـشود مـرغ دلـم بهـانه گرفت و پـری گشود احـرام سرخ بر تن من بود و ناگهـان دیدم که روبه روم در أخضری گـشود جمعی ز انـبیاء همه مبهـوت روی او یک قطره ای ز جام شراب تو خورده است خوانم، فقط تو عشق منی، باقرالعلوم! یک جرعه می ز دست شما نوش می کند ما را غلام حضرت بـاقـر حـساب کن
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام محمد باقر علیه السلام
هرجا که باشد منبری، پا منبری هست همراه هر عرض ارادت، محضری هست ما که به غیر از معجـزه از تو ندیـدیم وقتی امامت می کنی پیغـمـبری هست حیف از قدم های تو که بر خاک باشد نا قابل است آقای من اینجا سری هست بـاور کـن از سـائـل شدن آقـا شدم من از بس که در دست تو ذره پروری هست من تا گـرفـتـار تـوأم مـنـصور هـستـم شکر خدا بر شانه ام بال و پری هست باید که در قـلب کـریـمـان جا بگـیریم پـیـش مـحـمـدهـا دم زهــرا بـگـیـریـم ای پـنـجـمـین رهبر، نـماد چارده نور هـفـتـم کـریـمی در بـلاد چـارده نــور از هر طرف رفتم نژادت فاطمی بود حـیـدر تـرین زهـرا نـژاد چارده نـور در یک کم از لطف شما هم میتوان دید تصویـری از لطف زیـاد چارده نـور سجاده هم بر منـبـر تو فـخـر می کرد ای زیـنـت زیـن الـعـبـاد چـارده نــور وقتی شما هم دست تان محتاج زهراست او می شـود بـاب الـمـراد چـارده نـور نـام مـحـمـد نـام کـل اهـل بـیـت است هـسـتـیـم بـا یـاد تـو یـاد چــارده نـور مــدیــون قـال الــبــاقــریـم الـحــمـدلله از مــادرت مــتـشـکــریـم الـحــمــدلله تورات اگر تورات شد نام تو را داشت از بس که باقر بودنت نور خدا داشت هرکه به پابوس تو رفت علامه برگشت نعلین تو زیر خودش عالم سرا داشت خورشید هم هر روز هنگام طلـوعش به وقت مسجد رفتن از تو اقتدا داشت اولادهـــا آیـــیـــنــه دار مـــادرانــنــد این شهر با تو حضرت خیرالنسا داشت در چار گوشش آنقدر توحید میریخت می شد اگر که خانۀ تو قـبله؛ جا داشت دست تو از اول به ما خیـرش رسیـده دست تو از اول گـدا پشت گـدا داشت در نـا امـیـدی هـا بـه تـو امـیـدواریـم مـا تـا قـیـامـت هم گـرفـتـار نـگـاریـم الله اکــبــر از کــرامــاتــی کــه داری از سجـده و سـوز منـاجـاتی که داری هر شیعه تا محـشر بـدهـکـار شما شد آقـای مـن بـا ایـن روایــاتـی که داری کیسه به دوش نیـمـه شب های مـدیـنـه دارد هـوای کوفه سـوغـاتی که داری لطف تو بر هر سائلی عشق علی بود شهره است بین شهر خیراتی که داری از جای مُهرت می شود فهـمید راحت شب تا سحر طور عـبـاداتی که داری خـاک بـقـیـع تو برای ما بهـشت است بی صحن و بی گنبد؛ چه جنّاتی که داری بـغـض گـلـویت هر نفس یا لیـتـنـا بود جـنـس غـم تو مـثـل داغ کـربــلا بـود ای کربلا رفته بگو با سر چه کردند؟ با یک تن صد پاره این لشگر چه کردند وقتی که تا گودال رفت انگشترش بود این قوم با انگشت و انگشتر چه کردند سهم تـن یـوسف هـجـوم گـرگ ها بود سر نیـزه های کُـند با پیکـر چه کردند یک آستین را روی صورت میگرفتند رو بنده وقتی رفت در معبر چه کردند پـیــراهـن جـدّ تـو را که پـس نــدانــد در شـام با گهـوارۀ اصغـر چـه کردند یک عمر داغ کربلا خون در دلت کرد داغ رقــیـه آتــشـی بـر پـیـکــرت زد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام محمد باقر علیه السلام
مـانـده یادت به یاد خـاطـرها در دل خـاطـر مـســافــرهــا ته این جاده گر بتو وصل است خـوش بـحـال تـمام عـابـرها زنده کن مُرده را به یک جمله تا که مستـت شوند ساحـرها بـشـکـاف ایـن عـلـوم را آقـا که مـسلـمان شـونـد کـافـرها زده زانـو به پـای عـلـم شما صدهـزاران هـزار جـابـرها هرچه داریم از کلام شماست از هـمـیـن قـال قـال بـاقـرها هرچه گویند بـاز کم گـفـتـنـد در رثـایـت تـمـام شـاعـرهـا غم نخور چونکه صد حرم داری در دل بـی قــرار زائــرهــا
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام
دستِ دعــا بـلـنـد، مـفـاتـیـحْ پـیـشِ رو اشکت چو دانه دانـۀ تـسبـیح پیش رو در تو پرندهایست نشسته به خونِ خویش با خاطرات زنـده به تصریح پیش رو گاهی صدای گریه به هم میزند تو را اشکِ تو روشنـای مصابـیح پـیش رو قـرآن گشودهای سرِ درس اصول دین تصویـرهای زنـده به تـلویح پیـش رو بر روی نیزهها "جُمِعَ الشمسُ والقمَر" دنـیـایی از اشـاره و تـلمـیـح پیش رو نم نم که میرسی لـب گـودال قـتـلگاه قـرآنِ پـاره پـاره به تـشـریح پیش رو تـو راوی و مـفــسّـر قــرآن نـاطــقـی گـنـجـیـنـۀ مـعـارف و بحـر حـقـایـقـی مــیــراث دار آیــنـههـا در مــدیـنـهای تو خطبه خوانِ خون خـدا در مدینهای شهری پر از شکسته دلیهای نخل و چاه ایـن پـایـتـخـتِ آهِ امــیــران بـیسـپــاه شـهـرِ مـزار مـخـفـی آیـیـنـه در غـبار این بارگـاه اعـظـمِ غـمهای ریشه دار شـهـر شـکـسـتـنِ دل نـامــوس بـاغها آوردگــاهِ خــوانــدن جــمــع کـلاغهـا این شهر، جای خنجر کاری ست در دلش از لالهها چه باغ و بهاری ست در دلش تو غـایـت مکـاشـفـههـای حـمـیـدهای! ابـر کـرامـتـی که به بـاران رسیـدهای معیار اعـتدالی و حُسنت زبانزد است صورت و سیرتت همه عین محمد است! دریـای دانـشی! پـسرِ سجـدههای نـاب فــرزنــد زادۀ دو جــمـالِ پُـر آفـتــاب خونِ حسین در رگ تو، شهد عاشقیست آیینه خـانههای دلت، مهد عـاشـقیست در مذهب نگـاه تو قـرآن مجـسّم است اعجازِ خلقتی تو و فیضت دمامدم است! حُـسن خـتـام خـاطره دارانِ سـوگـوار مـعـصـوم هـفـتـمـیـن گـلِ آلالـۀ بـهـار تو سینـهات حسیـنـیـۀ داغ کـربـلاست دلتنگیات بزرگتر از این قصیدههاست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیه السلام
سـلام ای شمع جـمع آفـریـنش سلام ای نـور چشم اهل بینش سـلام ای نـقـطۀ پـرگـار دانش سلام ای ابر گـوهـر بار دانش سلام ای پنجـمین مرآت احـمد ســلام ای بــاقــر آل مـحــمّــد تو خورشیدی و کلّ علم نورت تـمـام آفـرینـش در حـضورت خـردمنـدان عـالـم پـای بـنـدت دل اهـل طریـقـت در کـمنـدت تمام معرفت از مکتب تواست تمام علم جاری از لب تواست جـمـال اقــدس جـان آفـریـنــی چـراغ چـشـم زین الـعـابـدینی سـعــادت آیـتـی از خــنـدۀ تـو ولایـت تـا قــیـامـت بـنــدۀ تـو جنان کـوی فـقـیـر مستـمـنـدت جـهـان آفــریـنـش پـای بـنـدت بهشت و حور بییادت فراموش چراغ علم بی نور تو خاموش بهار روح بی فـیض تو پایـیز هوای خُلد بیمهرت غم انگیز ســلام روح بـر روح پـیـامـت درود نــور بـر نــور کـلامـت تو بر شور آفرینان شور دادی تو بر چشمان جابر نور دادی تو باب اللّهی و حـقّ الیـقـیـنی تو نور نور و جان جـان دینی عبادت سجده بر خاک تو برده ولایت آب از جوی تو خورده تـوکـلّ خــاک ایـوان رفـیـعـت تـوسّـل نـقـش دیــوار بـقـیعـت ز حُسن خُلقت ای دریای غیرت نه تنها دوست، دشمن هم به حیرت امـام پـنـجـم و معصوم هـفـتـم محمّد را تو فرزند از اب و امّ مـه دو فـاطـمـه از پنـج اخـتـر دُر شش بحر و بحر هفت گوهر ادب یک شاخه گل از بوستانت رجـب نهـر بهـشت دوستـانـت به خلق و خُلق و خو کلّ صفایی همان خُـلـق عـظیم مصطفایی تـو را مـرآت احـمـد آفـریـدنـد مــحـمّـد را مـحـمّـد آفـریــدنـد گهی جّن و ملایک پای بستت گهی بیل کـشاورزی به دستت عرق میریخت از لوح جبینت چو گـوهـر بر جـمال نازنینت هـمـای روح بـیتو پـر نـدارد ریـاض زهـد بیتـو بـر نـدارد تو خـورشیـد هـمه افـلاکـیـانی که از رحمت چـراغ خاکـیانی دل لاهوتیت را درد و داغ است مزارت بی رواق و بی چراغ است شـما را از ولادت تا شـهـادت عطا و جود و احسان بوده عادت شما کـردیـد با دشـمن مـروّت شـمـا دادیــد فــرمــان اخــوّت شما بـودیـد و دریـای کـرامت شما کـردیـد بـر دلـهـا امـامـت شـمـا راه هـدایـت را نـمـودیـد شـما بـاب ولایت را گـشـودید شـمـا روشـنـگـر راهـیـد آری مـن الله و الـــی الـلّـهـیــد آری عـبـادت بـی شما امـضا ندارد اطاعـت بی شـما مـعـنـا ندارد شـما آیـات را تـعـبـیـر کـردید اطـیعـوالله را تـفـسـیـر کـردید تـأسّی بـر شما یـعـنی هـدایـت اطاعت از شما یـعـنی ولایـت شما دانید «میثم» هر چه بوده سر تسلـیم بر این خـاک سوده
: امتیاز
|
مدح امام محمد باقر علیه السلام
ای دانش و کمال و فضیلت سه بندهات دشمن گـشاده رو، ز گـلستان خـندهات آرنــدۀ کــمـال و شـکــافـنــدۀ عــلــوم پایـنده عـمر هر دو ز گـفـتار زنـدهات ای مـتّـکـی هـمـاره کـلام خـدا بـه تـو یـا بـاقــرالـعـلـوم! ســلام خــدا بـه تـو مـولای کـلّ خـلـقـت و خـلاّق را ولی انــوار انـبــیـا ز جـبـیـن تـو مـنـجـلـی دریـای هـفت دُرّ و دُرِ چار بحـر نور نجـل دو فـاطمه خـلـفِ پـاکِ دو عـلی تفـسیـر حُـسن لم یزلی نقـش صورتت گل بوسههای یوسف زهرا به طلعتت تــو کـیــسـتـی مـحــمّـد آل مـحــمّـدی خـورشـیـد آسـمـان کــمـال مـحــمّـدی قـرآن نـور در بـغـل زیـن الـعـابـدیـن آیـات ســورههـای جــمـال مـحــمّـدی دانـش نــیـازمــنــد دم روح پــرورت جابـر سلام گـفـتـه ز قـول پـیـمـبـرت تو شهریـار عـلم و عـلـومند لشکـرت زانـو زدند صدر نشینان به محضرت حکـمت لطیـفـهای ز کـتاب فضیـلـتت دانـش کـنـایـهای ز الــفـبـای دفــتـرت در وقت درس بر سخنت خلقتند گوش هنگـام کـار بیل کـشاورزیت به دوش در حُـسن تو جـمـال خـداونـد دیـدهاند در یک کـلام تو دو جهان پـند دیدهاند نابخـردان که زخم زبانت به دل زدند جـای غـضب ز تو گُـل لبخـند دیدهاند ازبس بزرگواری و از بس گشودهای هم قلب دوست، هم دل دشمن ربودهای آیـیــنـۀ جــمــال خــداونـــد اکــبـــری نـامت محـمّد است و سراپـا پیـمـبـری دُردانـۀ حــسـیـنـی و ریـحـانـۀ حـسـن نـسـل امـام، هـم ز پـدر هم ز مـادری شیرین هماره کام دل از ذکر خیر توست وز قصّۀ لطیف عزیز و عُزیر توست آب حیات جـرعـهای از آب جـوی تو روح مسیـح میدمـد از گـفـتـگـوی تو پایان گـرفت شهر جـمـادی در انتظار تـابـیـد در هــلال رجـب مـاه روی تو این ماه را به فیض تو رحمت فزوده شد دست عـطا و باب اجـابت گـشوده شد عـلـم تو گر نبود شهـادت اثـر نداشت نـخـل امـیـد سـیّـد سـجـّاد بَـر نـداشـت مـولای سـاجـدیـن و امـام المجـاهـدین مثـل تو ای محـمّد ثـانـی پـسر نداشت زهـد پـدر، کـرامـت مـادر مـبـارکـت در کـودکـی شهـامت حـیـدر مبارکـت در مجلس یـزید که بودت چهـار سال گـفتی سخن چنانکه خداوند ذوالجـلال خـوانـدی حــرامزاده سـپـاه یــزیـد را با منطـقی که پور معـاویّه گـشت لال یک طفل چار ساله و این نطق آتشین تو لب گـشودی و پدرت گـفـت آفـرین حُبّ تو نخـل پُـر بَـر شیـرین بـاغ دل مِهر تو همچون مُهر جبین است داغ دل از وادی بـقـیـع تو در سیـنـه بـقـعـهها وز قبر بی چراغ تو روشن چراغ دل ای مــاوراء وهـم، مــقــام رفـیــع تـو تـا حـشـر در مـدیـنـۀ دلهـا بـقـیـع تـو ای مـکـتـب تــو روح تــمـام پــیـامهـا در هـر پــیــام روح فـزایـت قــیـامهـا تا گـردش مـداوم لـیـل و نـهـار هست از خـلـقـت و خـدات دمــادم ســلامهـا پیوسته ریخت گوهـر تـوحـیـد از لبت کـار قـیـام کـربو بـلا کـرد مکـتـبـت تـو پـنـجـمـیـن سـتـارۀ بُــرج ولایـتـی مـهـر جهـان فــروز سـپـهـر هـدایـتـی مـلـک خـداست سبز ز باران رحمتت یـا بـاقـرالـعـلـوم بـه مـا هـم عـنـایـتـی میثم هـماره میوۀ نخـلـش ثـنای توست مضمون گرفته از تو و مدحت سرای توست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیه السلام
ای رخت چراغ هُدی یا محمد ابنعلی پنجـمیـن ولـیّ خـدا، یا محمد ابنعـلی یا محـمـد ابنعـلی، یا محـمد ابنعـلی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیه السلام
ای نعـمـت ولایت تو بهـتـرین نِـعَـم وی لـطف بـی نهـایت تو شامل اُمـم هم کاشف الغمومی و هم باقـر العـلوم هم چشمۀ کـمـالی و هم منـبع حکـم ای آنکه گفت خواجه اَسری ترا سلام بپـذیر هم سـلام من خـسته از کـرم وا حسرتا که کشته زهـر جفا شدی از کیـنۀ هـشام تو ای شـاه محـتـشم دشمن پی اذیّت تو قد نموده راست چندانکه شد ز کثرت غم قامت تو خم تأ ثـیر زهر تعـبیه در زین بپای تو بگسیخت تار و پود وجود تو را ز هم ای خفته در بقیع که قبرت بود خراب جانها فدای غـربتـت ای کـشتۀ ستم پیوسته در عزای تو و بر مزار تو چشم کبود چرخ ببارد سرشک غـم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام محمد باقر علیه السلام
بسر می پرورانم من هوای حضرت باقر به دل باشد مرا شوق لقای حضرت باقر ز عشق جان من بر لب رسیده کس نمی داند که نبود چاره ساز من سوای حضرت باقر چنان بگـرفـته عـلـمش آفـاق را یکـسـر که پیچیده در این عالم صدای حضرت باقر پیمبر گفت با جابر که خواهی دید باقر را سلام از من رسان آنگه برای حضرت باقر به رستاخیز گر خواهی نجات از گرمی محشر برو در سـایه ظل همای حضرت بـاقـر
: امتیاز
|
مدح امام محمد باقر علیه السلام
یک سـبـد یـاس در بغـل دارم آسـمـانـی پــر از غــزل دارم بی خودی شاعـرم نکردی که بـه سـرم شـور لـم یــزل دارم بـار دیـگـر گـرفـت دسـتـم را طبـع شعـری که از ازل دارم غزل از جنس لیلی و مجـنون مثـنـوی هـای بـي مـثــل دارم مطلع هر قـصـیـده ام اين شـد دلـبـری نـاب و بـی بـدل دارم مـن و قــربــانــی مــرام تــو؟ دم "أحـلـی من الـعـسـل" دارم مـن بر آنـم که قـیـد غـم بـزنم و بـرای شــمـا قـــلــم بــزنــم مَــثــَل صـبــح صـادقــی آقـا روشـــنــی مـــشــارقـــی آقــا مــددی یـا مـحــمــد بـن عـلـی ولــــی الله لایـــــقــــی آقــــــا با کـلامت مـرا مـسلـمـان کـن کــه تــو قــرآن نــاطــقــی آقـا "جابر" از محضرت تلمذ کرد تــو بــزرگ نــوابـــغــی آقـــا تو که خلق "زراره" ها کردی گــردن مـن کـه خــالــقــی آقـا تو خودت شاهدی که میخوانم روز و شب "لاأفـارق" ی آقـا عـالِـمُ السـِرِّ فِی الـنّجـُومـی تو سَــیّـِدی بــاقــرالـعـلــومـی تـو مـا مــقــلــد تـو مــقــتـدای مـا مـا مـصـفـا تـویی صـفـای مـا هـمـه هـسـتـی مـا بـرای شـما نـــوکــریِّ شـــمــا بــرای مــا یا من أرجوه بحق "ماه" رجب گـره خـورده به تـو دعـای مـا مـادرت دخــتــر کــریـم خــدا تــو خـودت حـجـت خـدای مـا نـفـس تــو حـیـات مـی بـخـشـد نـــوۀ شــاه نـــیــــنـــوای مـــا تربـتت گرچه خـاکی است اما درگـهــت بـاب الــتــجــای مـا تو خـودت قـول داده بودی که پس چـه شـد إذن کـربـلای مـا نه فـقـط پـیـر شیعـیان هـسـتی بلکه آقا تو روضه خوان هستی کـربـلا کــرب و الــبـلا دیـدی غـــم و انـدوه بـچـه هـا دیـدی سوی گـودال رفـتـی آقـا جـان و "ذبــیـح مـن الـقــفـا" دیــدی کربـلا غـصـه ها عـذابـت داد خواهری زیر دست و پا دیدی روی نـی رأس سـیــدالـشـهـدا روی نـی گـیـسوی رها دیـدی کوچه پس کوچه های کوفه وشام عـده ای در بـرو و بـیـا دیـدی تـا مـیـان خــرابـه هـم رفــتـی گـریـه هـای رقــیــه را دیـدی بی گـمان ذره ذره جـان دادی سر و تشت و پـیـالـه تا دیـدی خاطراتی به سینه ات باقی ست گریه هایت ز غربت ساقی ست
: امتیاز
|
مدح امام محمد باقر علیهالسلام
اشک از آیـنـه پـرسیـد، غـم پـنـهـان را قـصـۀ تـلـخ غـزل- مـرثــیــۀ بــاران را رسم این خاک چرا با دل خوبان سرد است داغ ماتم بدمد، مـردمـک و مـژگـان را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام محمد باقر علیهالسلام
ای چــراغ عــلـم روشـن از دمـت ای رهـیـنِ فـضـل و دانش عـالمت بـا گـذشـت آفـریــنـش هــمـچــنـان کــاروان عـــلـــم دنــبــالـت روان عـلـم هـا مـشـتـی ز خـروار تـوأنـد سـیـنـه چــاک تـیـغ گـفـتـار تـوأنـد بـــاقــر کــلّ عــــلــوم عـــالــمــی خـود به تـنهـایـی کـتاب محـکـمـی هـر چـه دانـش پـا گـذارد پـیـشـتـر سر فـرود آرد به خـاکـت بـیـشـتـر ای امـــام ابـن امـــــام ابـن امــــام جـابــرت آورده از احــمــد ســلام دانـش از ره مـانـده در پـرواز تـو چـشـم جـابـر روشن از اعجـاز تو ای چـراغ نـور، پـیـش از نـورهـا جــلـوه کــرده در تــمــام طـورهــا ملـک نـا مـحـدود از نــور تـو پُـر دُرّ شـش دریــا و بـحـر هـفـت دُرّ خـانـۀ دل تـا ابــد مـیـعـاد تـو است زیـنـت مـاه رجـب مـیـلاد تو است ای چراغ عقل و دین روشن به تو چـشم زیـن العـابـدین روشن به تـو علم و حلمت همچو شیر و شکّر است هر یکی از دیگری شیرین تر است عـلـم تو سـرچـشـمۀ عـلـم خـداست حــلــم تــو آیـیـنـۀ حـلــم خـداسـت پـنـجـۀ عـلــم و خــرد بــر دامـنـت عـاشـق خُـلـق تـو حـتـّی دشـمـنـت صد چو جـابـر دانش آمـوز تـوأنـد شـعـلـه هــای عـالـم افـروز تـوأنـد مشرق و مغرب پر از گفتار تو است همچو قـرآن جـاودان آثار تو است عارفان سر مست از این ساغـرند جـرعـه نـوش جـام قـال البـاقـرنـد بـا شـمـایـم ای قــلـم در دسـت هــا ای ز جـام مـعـرفـت سـر مـست ها تا از این مـکـتـب نگـردیـدیـد دور از قـلـم هـاتـان دمـد پـیـوستـه نـور علم عالم نوری از این مکتب است تیره گی ها دوری از این مکتب است عـلـم اگر نبود به عـتـرت منـتسب نـیـسـت جـز دود چـراغ بـو لـهـب هـر کـه دور از آل پـیـغـمـبـر بـود جـهـل از دانــائـیـش بـهــتــر بــود این قـلـم شمشیر حـقّ و باطل است گاه جانبخش است و گاهی قاتل است گـاه فـردی عاقـلـش گیرد به دست گــاه بـاشـد در کـف زنـگـی مست چـون کـنـد نور حـقـیـقـت را عـلـم ذات حـق سـوگـند خـورده بر قـلـم ای قــلــم را کرده شـمـشـیـر سـتـم ای زبــانـت لال، ای دسـتـت قــلـم کــشـــور قـــرآن و هــتـّاکـی چـرا خـاک اهـلـلـبـیـت و نـاپـاکـی چـرا ای هـمـه نـشـریّـه ات رســوائـیـت وای وای از ایـن قــلـم فـرسائـیـت ای گــنـاه گــمـرهـان بـر گـردنـت ای زمــام دل بــه دسـت دشـمـنـت جهل و رسـوایی هم آغـوشت شده یــا غــدیــر خُـم فـرامـوشـت شــده با قـلـم ظـلـم و جـنـایـت مـی کـنـی حـمـلـه بر فـقـه و ولایت می کـنـی گه تـمـسـخـر می کـنـی تـوحـیـد را گـاه مــنـکـر مـی شـوی تـقـلـیـد را بی خـبـر، تـقـلـیـد ما تعـلیـم ماست در حضور حقّ همان تسلیم ماست مـا طـریـق بــنـدگی پـیــمـوده ایــم هــم مــقـلـّد هـم مـحـقـّق بــوده ایـم راه مــا تـعـلـیـم بــوده از نـخـسـت آنچه محکوم است آن تقلید تو است تو که چون طوطی کنی تکرار حرف نه به نحوت بوده آگاهی نه صرف مــا چــراغ مـعـرفـت افـروخـتـیــم درس خود از اهـل بیت آموخـتـیـم پـــیـــرو خـــطّ امـــام بـــاقـــریـــم تا ابـد سـر مست از این سـاغـریـم ما گرفـتیم از چنین مکـتـب کـمـال یـافـتـیـم از آل عصـمت این جـلال چـارده حـصـن حـصیـن داریـم مـا چــارده حـبـل الــمـتـیـن داریـم مـا چـارده مـنـظـومـه از یک آسـمـان چـارده مـعـصـوم از یک دودمـان چارده تصویـر از یک کـوه طـور چارده گـوهـر ز یک دریـای نـور چــارده بی مثـل از یک بی مـثـال چارده تصویر حق از یک جـمـال چـارده اسـتـاد کـل بـا یـک کـتـاب چـارده فـریـاد رس بـا یک خطاب چـارده مـشـعــل فـــروز بـــزم دل چــارده مـصــبـاح دائـم مــشـتـعـل سر خوش از صهبای تـوفـیـقـیم ما زنــده از تـقـلـیـد و تـحـقـیـقـیـم مـا «میثم» این تقلید بی تحقـیق نیست هر که را جز این بود توفیق نیست
: امتیاز
|
مدح امام محمد باقر علیهالسلام
امشب میان گریه و لبخند خـود گمم سرشـار از طـلـوع بـهـار تـبـسّـمـم دریایم و طپیده به لب هام نبض موج تا آسـمـان رسـیـده شـعــور تلاطـمم جارو به برج و باروی اندیشه میزنم تا سـائـل مـدایـح معـصوم پـنـجـمـم من شاعر صداقت گـل های قاصدک من جــابـر سـلام رسـولان مـردمـم هر جا که باز پنجـره ای شد کـبوترم هرجا که بسته است در مِهر کژدمم صدها ابـوبـصیـر شود طـفـل مکتبم دریـای عـلم تو بـچـشـانـد اگر خـمم پـیـچـیـده در تـلاوت معصوم نام تو عــطـر گــل مـحـمـدیت در تـکـلمـم برخاک های مرقد نورانی تو ساخت گـلـدستـه ها و گـنـبد زریـن تجـسّـمم امشب دوباره شوق مرا بال و پَر بده امشب که بین گریه ولبخند خود گمم
: امتیاز
|
مدح امام محمد باقر علیهالسلام
اکنون به شوق حجت پنجم ز خود گمم آئـیـنه دار طـلـعـت خـورشـید پـنجـمم چون کشتی سپرده به توفان عنان خویش از مـوج مـوج جـذبـۀ تو در تلاطـمم آن شمع کـوچـکـم که بـیـفـروزیم اگـر فخر است با چراغ قـبولت به انجـمم از آفــتــاب بــیــشـتــرم بــا ولای تــو آئـیـنه ام، فــروغ تـو را در تـجـسّـمـم حـیـران آن اسارت وآن غـارتم هنـوز بـاریـک بـیـن فــاجـعـۀ آن تـهـاجـمم آری سـلام بـر تـو امـامـا! که می پـرد از لب به یـاد آن چه کـشـیدی تبـسّمم طـفـل چهـارساله و طـوفـان کـربــلا؟ حـیــران ایـن تـداعـی ام و آن تـألـمـم از آن ستم که سوخت در آن، خاندان تو هم بر تو عرضه میکنم اینک تظلمم گـنج مـراد خویش نجـستم ز هـیچ کس الا تـویی که مـدح تـو را در تکـلـمـم هرچـند لب به خـنده گـشـایم بـرابـرت ز اندوه تو نشسته به خون است مردمم ای عـلم را شکافـته و رفته تا به عمق حـیـران آنچه یـافـتــی از این تعـلـمم آن شاعـرم که از سر ایـثــار عـاشـقـم بردوستیت وخصم تو را درتخاصمم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام محمد باقر علیهالسلام
ســـلام ای بــاقـــر عـلم امــامــت امــامت مـفـتــخـر بر هـر سلامت ســـلام ای طــالـع مــاه خــدایـــی هــلال بـهـتــریــن شــهــر ولایـی ســلام ای قـدرت حــق در یَـد تـو نـــثــــار تـــو ســــلام ایـــزد تـــو ســلام مــا نـبــاشــد اعــتــبــارت ســلام حــضـرت احــمـد نـثــارت عـــطـایــای الــهــی پـیــشــوازت هـمــه آیــات قــرآن ســر فــرازت تــویـی روح تـمــام مـعـــنــویـات ولای تــــو کــنـــد دفــع بــلــیّــات وصـال تـو فــرار از انـحــرافـات جــدایــی از تـو انــبــوه مکــافـات چه بـاید گـفت در وصف کـمـالت خـدا را بهـترین صورت جــمـالت جــمـالـت هـسـت مـمـدوح الـهــی که روحت هـست از روح الــهــی من عـشقت را نه اینکه می سپاسم تـو را از روز اول مـی شـنــاســم تـو دریــای صـفـات ذوالـجـلالـی جـــمــال بــی مــثــال لا یــزالـــی سر مـا را ولایـت سـایـه بخـشـیـد توخورشیدی توخورشیدی تو خورشید مگـر ممکـن شود وصف تو آیـا؟ که ما یک قـطره از قـطره، تو دریا ولـیِّ خــالــق مـطـلـق تــویـی تـو به شهـر علم جاء الحق تــویی تـو سـعـادت را شـنـاسـاندی به عـالـم شـقـاوت را هــراسـانـدی به عـالـم جـمـیـع دشمنـان مـغـلـوب علـمت جـمیـع دوسـتان مجــذوب حـلمـت تو از عـلمت به ما اطـعـام کـردی مــعــانــی را به مـا الـهـام کـردی اگر در جـذبـۀ حـق سوخت عاشق منـاجـات از شـما آمـوخت عـاشق فـصـاحت مشـقی از صُنع ثـنـایت بلاغـت رشکی از صوت رسـایت کــرامت عــادتـی در کُـنــه ذاتـت سـخـاوت اشـتـهـایـی از صـفـاتـت به وقـت ریـزش رحـمت به یاران تـو بـارانی تـو بــارانی تو بــاران خـدا مـا را گـزیـنش با شـما کـرد شــروع آفــریـنـش بـر شـمـا کـرد درخت عـلـم جـز تو ریشه، هرگز تـو را بـرتـر کـسی اندیـشه هرگز گره خورده هـمه هستی به هستت امــــور عــالــم و آدم بـه دســتــت شـرف شـایـسـتـۀ شـأن رفــیـع ات حـکـومـت هــدیـۀ فـکــر بـدیـع ات سـراغ انـجــم روی تـو در طـور چــراغ پـنـجـم نــورٌ عـلــی نـــور تو حـبـل اللـهـی و حـبل الـمـتـینی ولــی الـلـهـی و حـق الـیــقــیــنــی حـیــات عـشـق در چـتــر ولایـت نــجــات دهــــر در زیــر لــوایـت خدا خواهی، مناعت طـبـعِ دستت قـیـامت را شـفـاعـت نـاز شـصتت تـو فــرزنــد بـشـیـری و نــذیـری امـیــرالـمــؤمـنـیـن را دلـپــذیــری تویی یک شاخه ازطوبای عصمت به بـاغ کـوثـر از گل هـای عتـرت به حُـسن دوست حِصنِ ایـمنی تو حَـسـن را نــور وجـه احـسـنـی تو تو در چـشـم پـدر نـور دو عـیـنی تو یـکـتــا قــرّة العـیـن الحـسـیـنـی تـو روح سـفــرۀ ایـجـاد هــسـتـی سـلـیـل حـضـرت سـجـاد هـسـتـی پس از یک چـلـه دوران جــدایـی تــو تـنــهــا یــادگــار کــربــلایــی تو را زهــر جــفــا قـاتـل نـبـاشـد تو را جـز داغ دل حـاصل نبـاشـد اسیــر کــربــلا چـشــم و زبـانـت سـفــیــر نـیــنــوا نـطـق و بـیـانـت شـــهــیــــد داغ ثـــارالله بـــاقــــر بــه شـــام غــم اســیـــرالله بــاقــر
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام محمد باقر علیهالسلام
سرچــشـمۀ تـمـامی انـدیـشه هـای نـاب دانـش پـژوه مـدرسـۀ عـشـق بـوتـراب اوصاف پاكـتان چقـدر بی نهـایت است یك خط زمدحتان شده موضوع صد كتاب شك كرده ایم! اهل زمین باشی ای عزیز ای جـلـوۀ جـلال خـدا در پـس حـجـاب امشب دوباره حضرت خورشید اهل بیت از مـاورای فـــاصله ها بـر دلـم بـتـاب ما را دعا كـنـید همین لحظه از بهشت آقـا دعـایـتـان هـمه دم هـست مستـجاب ایـن چـهـرۀ سـیـاه مـرا هـم نـگــاه كـن شـایـد به یـاد آوریــم در صف حـسـاب من از پـل صـراط جـزا بـا نـگـاهـتـان مـانـند بـاد می گـذرم تـنـد و پـر شـتـاب سـاعـی تـریـن مــدرس آداب زنــدگـی شـیـوا سـخـن، مـفــسـر آیـات بـنـدگی قـله نـشین دانش و دین، ای طلایــه دار كـاوشـگـر رمــوز سـمـاوات كـردگـار تـیــغ كـــلام نـغــز شـمـا در مـنـاظـره پِی كـرده است مركـب دجال روزگـار هركس كه خواست پیش شما قد علم كند گـشـته میـان مـعـركۀ بحـث تار و مـار كـوه بـزرگ حـادثـه را بر زمین زدی انگشت بر دهان شده این چرخ كج مدار آقا شـمـا كه واسـطـۀ فــیــض عـالـمـید حیف است مانده اید دراین شهر بی بهار ای كاش سـمت كـشور ما هـم می آمدی پـس لا اقـل به خـانـۀ قـلـبـم قـدم گـذار ای خـضر مست میکـیـدۀ چـشمۀ حـیات من تـشـنه ام شـبـیه خودت تـشـنۀ فـرات آمــوزگـار مـبحـث جـغــرافــیـای دیـن استـاد فـقـه و خـارج دانـش سـرای دین دار و نـدار زنـدگی ات را تو ریـخـتـی تا آخـرین دقـایــق عـمـرت به پای دین از ابـتدای كـودكی ات خـونجگـر شدی زخـم زبـان و طعـنه شنـیدی برای دین با خـشت خـشت اشـك نـمـاز شب شما مسـتحـكـم است تا به ابـد پـایه های دین ای یادگـار كـرب و بلا، زیر كعـب نی سهـمی عـظیـم داشـته ای در بقـای دین دیـدی ســر بُــریـدۀ عـبـاس را بـه نـی بـر شــانـۀ كـبــود نـهــادی لــوای دیـن از نای زخم خورده تان میرسد به گوش در مجـلـس یـزیـد، صـدای رسـای دین با اشـك و آه، شعـله به آئـیــنه می زدی عـمـری به یـاد كـربـبلا سیـنه می زدی
: امتیاز
|
مدح امام محمد باقر علیهالسلام
دلم پر مى زند امشب براى حضرت باقر كه گویم شرحى از وصف وثناى حضرت باقر ندیده دیدۀ گــتى به علم و دانش و تقـوا كسى را برتر و اعلم به جاى حضرت باقر ز بهر رفع حاجات و نیاز خویش گردیده سلاطین جهان یكسر گداى حضرت باقر زبان ازوصف اولكن، قلم از مدح او عاجز كه جز حق كس نمى داند بهاى حضرت باقر نزاید مـادر گـیـتى ز بهر خـدمت مردم به جود وبخشش ولطف وسخاى حضرت باقر به ذرات جهان یكسر بود او هادى و رهبر كه جان عالمى گردد فداى حضرت باقر برو كسب فضیلت كن چو مردان خدا اى دل ز بحر دانـش بى مـنتهاى حضرت باقر اگر گـردد شـفـیع ما به نـزد خالـق یكتا بهر دردى شفا بخشد دعاى حضرت باقر
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام محمد باقر علیهالسلام
اى بوسه گاه جن و ملک، خاک پاى تو جــان تـمــام عــالــم خـاکـى فـداى تـو اى اخـتــر سـپـهــر ولایت که تــا ابـد عــالـم مـنـوّر است به نـور لـقـاى تـو ای شهریـار کشور دانش که در جهان نشناخت کس مقام تو را جز خداى تو اى ریزه خـوار سفــره علمت جهـانیان خورشید علم، کرده طلوع از سراى تو اى بـاقـر العـلـوم که هـنـگـام مکـرمت بـاشـد هــزار حـاتـم طـایـى گـداى تـو پـنـجـم ولـىّ و حجّـت خـلاق عـالـمـى لوح دل است مهر به مهر و ولاى تو درعرصۀ وجود نهى قبل از آنکه پاى داده ســلام احـمـد مـرســل بـراى تـو هر کس تو را شناخت دل از دیگرى برید بـیگـانه گـشت با هـمه کس آشنـاى تو چـندين هـزار عـالـم و دانـشـور فـقـيه آمد بـرون ز مكتب و دانـشـسـراى تو آن پير سالخورده راهب تو را چو ديد اسلام پـيـشـه كـرده و شد مـبـتلاى تو خـوان طـعـام، آور از بـهـر ميـهـمـان از حـجـره تـهـى يـد قـدرت نـمـاى تو يك عمر سوخت قـلب تو از كينه هشام آن دشـمـن سـيــاه دل بــى حـيــاى تـو تنها نه درعزاى تو چشم بشر گريست آن دشــمــن سـيـاه دل بــى حـيــاى تو اى خـفته همچو گـنج، به ويـرانه بقيع پـر مى زند كـبـوتر دل، در هـواى تو در را به روى امـت اســلام بـستـه اند آن گمرهان كه بى خبرند از صفاى تو يابن الحسن گشوده نگردد به روى خلق اين در مگر به پنجـه مشكـل گشاى تو فـولادى است پـيـر غـلام شـكسـته دل چشم اميد بسته، به لطف و عطـاى تو
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام محمد باقر علیهالسلام
ای حـــیــات مــجــدد دنــیـــا دومــیـن یــا مــحـمــد دنــیـا یــا من ارجــوی آستـان لــبـم پـنجـمـین رکعت نمـاز شـبـم ای نسیم پُر از بـهـار حـسیـن حـسـنـی زادۀ تــبـار حـسیـن ای نماز پر از قنـوت حـسـن حـاصل چـلهٔ سـکـوت حـسن تو تـولای دفــتـرم هـسـتـی قــســم نـون و الـقـلم هـستـی چه کسی گفته بی مـزاری تو یـا چـراغ حــرم نـداری تـو قبـر تو بارگـاه تـوحـیـد است شمع بالاسر تو خورشید است چه کسی گفته سایبانت نیست صحن درصحن آسمانت نیست عـرش که آسمان نمی خـواهد نـور که سـایبـان نمی خـواهد تو خـودت سـایــبـان دنـیـایی بـهــتـریـن آسـمـان دنــیـایـی مردی از خانـوادهٔ خـورشید امــتـداد غــم امـام شـهــیـــد مـرد سـجـاده، مرد نـافـله هـا مـرد شـب زنـده دار قـافـله ها مـردی از جنس آیـۀ تطهـیـر خـستـگی های بردن زنجـیـر هـمسفـر با ستـارهٔ غـم هاست « کـربلا زاده» محـرّم هـاست هـم نــژاد امــام بـی کــفـنـان دومـیـن مـرد کـاروان زنـان راه طـی کـــردهٔ بــیـابـان هـا قـدم زخــمـی مــغــیــلان هـا یــاد خـــون طـپــنـدهٔ گــودال خــنــده هـای زنــنـدهٔ گـودال طفـل رفـته، خـمیده برگـشتـه باغ گـل رفته چـیده بـرگشته آشـنـای صدای سلـسله هاست سـوزش ناگهـان آبـله هـاست او که آئــیـنــهٔ مــحــرم بــود گریه هایش به رنگ ماتم بود از سـتـاره گـرفـتـه تا شـبـنـم از بـنـفــشه گرفـتـه تا مـریـم همه مـحـو صدای او هـستـند پـای مـرثـیـه های او هـستـند
: امتیاز
|